سه شنبه 87 خرداد 7 , ساعت 5:55 عصر
به من دست زدی، دستت را بشور! من مردارم
نیا پیشم دلبازی کنیم، من مگر بیکارم
تو چه حرفهای میربایی و میبری دلها را
دلم را تو بردی خوب است که هنوز سر دارم
نه دیگر! به سرم سر نگذار، من به تو شک دارم
نرو! میترسم سر هم وقت رفتن به تو بسپارم
گرفتی هر چه آس و دل را همیشه حاکم تویی
سرم را باختم: من پاسم و خشتها آوارم
نوشته شده توسط مسافر سکوت | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ