دوشنبه 87 خرداد 13 , ساعت 3:56 عصر
سلام بارون
کجا بودی؟
دلم تنگ بود
ندیدی شب
منو از کی
توی قلبش پنهون کرد؟
ندیدی شب تا کی
منو با دردا تنها کرد؟
خیلی وقته
خیلی وقته که من تنهام
خیلی وقته که من بغضم
خیلی وقته هوا ابری
ستارهها نمیخندن
یا دیگه ماه
از رو سر زمین رفته
یا ابر بغض من سنگینه
میترسیدم که برق اشک
زیر نور چراغا پیدا شه
زیر نور چراغای غریب
تموم شب بغض بودم
یکی دو تا سه تا
چقدر چراغ مصنوعی؟!
اگه بودی
کسی نمیفهمید
که من باریدم یا تو
صدای شرشر من
تو هق هقت گم میشد
کجا بودی؟
دلم تنگ بود
بغض بودم
* پینوشت:
_ خوبی بارون؟ من خوبم.
_ منم خوبم...
نوشته شده توسط مسافر سکوت | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ